سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من

مامانم اومد

به مامانم گفتم به مامان بزرگ گفتی میای اونور که نترسه؟

بابام گفت میخوای من برم؟

گفتم من میرم.خجالت میکشه شما برید

گفت مامانت خسته است

گفتم آجی گفت یا تو بیا یا زهره

مامانم گفت خودم میرم.اگر الانم برم میگه چرا اومدی.خوابید میرم اونجا. گفت یا زهرا بیاد یا زهره

گفتم من میرم اونجا تا شما کارات رو بکنی

گفت نه

باگفتم چرا نه؟

کلافه شد گفت برو.

بابام گفت می که تا شما کارات رو بکنی من میرم اونجا

رفتم متکا و پتوم رو آوردم که برم پیش مامان بزرگم

مامانم گفتم بخواب بدی اونجا بخوابی؟

گفتم از دست شما چه کار کنم.اره

اومدم پیش مامان بزرگم

گفت درو ببند.شب دزد میاد خفمون میکنه.

گفتم درو بستم. اینجا دزد نیست. درم بسته است.

الان دارم با گوشی کار میکنم که بفهمه بیدارم و نترسه