سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من

زهره اومد خونه

پا شدم براش در باز کنم

یه سره صحبت میکرد

گشنش بود

گفت نسکافه با کیک میخوام

رفت دید نیست کیک

گفت هیچ کس منو دوست نداره

گفتمبببین چی تو یخچال داریم بخور

به خودم میگفتم زهرا وظیفه تو مراقبت از زهره نیست

هی به خودم میگفتم

ولی نشستم پیشش

دیدم مامان و بابام نیست که باهاش حرف بزنه

سعی کردم باهاش حرف بزنم

ولی شروع نکرد به تعریف

داشت لقمه میگرفت و میخورد

به منم داد خوردم

یه لقمه دیگه داد خوردم

گفت معلوم بود از چشات که میخوای

به خودم گفتم چه قدر چشای من حرف میزنه

اونم برعکس

الان که سعی میکنم الکی نخندم و همه ی میمیک صورتم رو کنترل نکنم

معنی گشنه بودن رو بوده

اون موقع که فشار زیادی رومه و دارم میخندم

متهم به بی خیالی میشم

دارم خنده تلخ میکنم

چه قدر دنیای عجیبیه

 

الان صدای مامانم و زهره میاد تو اتاقم و من میترسم

زهرا انکار نکن

میدونم با انکار میخوای گریه نکنی

قوی باشی

 

زهره الان داره با به مامانم تعریف میکنه

زهرا تو مادر زهره نیستی

برعکسم نیست