سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من

رسیدیم خونه

مامانم ناراحت هی میگفت چرا یکیتون مثل ادم به آدم توضیح نمیده...

فقط گوش میدادم

زهره صداش رو میبرد بالا که قطره بریزم

می گفتم چشم

بهش قرص استامینوفن دادم و قظهر هاش رو ریختم

به مامانم گفتم شب تا صبح بیدار میمونم و صبح به بعد شما

بابام رفت خوابید و بهم گفت هروقت خوابت اومد بیدارم کن

دختر داییم گفت تو بیدار میمونی یا مامانت ؟

گفتم من

اومد پیشم

گفت مامانت بیداره

گفتم میدونم

یک ساعت گذشته و مامانم بیداره

نمیدونم حرص می خورم عصبانیم نگرانم، چیم

معده ام تیر میکشه

به خودم میگم به من کاری نداره، میخواد بیدار بمونه، بمونه

قرار شد من تا صبح بیدار بمونم، بقیه اش مامانم.دیگه خودش میمونه. وطیف ه من مراقبت از مامانم نیست