سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تلفن

الان شدید عصبانیم

مامانم به گوشیم زنگ زد

گفت زهره و بابات چه کار میکنند

گفتم نمیدونم

من تو اتاقم

گفتند

چرا گوشی زهره خاموش گفتم نمیدونم

نمیدونم کجاش گفتم حال ندارم برم گوشی رو بدم

مامانم از زهره می پرسه زهرا چشه

بابام بهم میگه چرا نگرانش میکنی

منم عصبانی شدم

گفتم به من چه اون خیلی نگرانه. اون نگرانی رو کم کنه

 

نگرانی زیاد مامانم باعث شده من نگرانیم رو مخفی کنم

همیشه بخندم

بخندم

دارم میترکم

 

راستی نمیدونم شاید ربط داشته باشه یا نه

من حتی از زنگ گوشیم هم بدم میاد

به خاطر همین همیشه سایلنته