سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زهرا یکم فکر کن

زهرا حواست باشه تو هیچ وقت به کسی تکیه کنی

از زهره هم هیچ وقت هیچی نخواه

زهره جز خودش هیچ کس براش مهم نیست

من و اون صفر و یکیم

من باید یکم تعدیل بشم

اون خودش میدونه

 

امروز گیره روسری میخواستم،روی ظرف گیره ها نبود، جایی که عمده گیره ها رو میذاشتم نبود، توی کمد کتابای اتاق زهره یادمه دیده بودم

در زدم رفتم تو اتاق، تو کمد رو داشتم نگاه میکردم که زهره با لحن بدی گفت چی میخوای گفتم گیره روسری رو اینجا دیدم.گفت در کمد رو ببند. با لحن بدی. ازش پرسیدم گیره اضافی ندازی؟گشت نداشت.

میدونی شاید ناراحت از اینم که نگران من نشد که من چه کار میکنم. داره مسیر زندگی ادامه اش رو میره.

 

زهرا چرا نشستی

پاشو کارات رو انجام بده

 

قرار نیست آدما کارایی که تو دوست داری انجام بدند

قراره تو از حق و نظر خودت دفاع کنی

و کاری که دوست داری بکنی

یادت باشه وظیفه تو نیست از بقیه دفاع کنی و همش نگرانمون باشی