من
قرار نیست هرکسی ارومه
تو دلش هم ارومه
من امروز صبح دانشگاه بودم و خیلی ارو م با به استادم صحبت کردم که برام درس مهمه و نگرانم
وقتی اومدم خونه سعی کردم ابراز احساس کنم که نگران و عصبانیم
آدم ها سعی کردند ، همدلی کنند ولی برام صوت بود
الان هم ارومم و دارم با خانواده ام صحبت میکنم
مثل پارسال همین موقع
مامانم چی گفت
گفت ما حرص خوردیم تو عین خیالت نبود
نمیدونم کی درس خوند، کی ارشد قبول شد، کی تابستون درس خوندن
الان مامانم نمی دونه تو چه وضعیتی هستم
کل تابستون داشتم ترجمه میکردم
خسته ام ولی میخندم
الان مامانم زهره رو فرستاد که بیاد ترجمه برام رفع اشکال کنه
گفتم ممنون من حوصله ندارم
رفت بیرون گفت به مامانم
الان بیاد تو اتاقم و بیاد ببینه کل صورتم برافروخته است و چشام قرمز
خونه تو هم می پیچه
ب من چه زهرا احساسی نیست. اون دارو بیداد میکنه
من الان که دارم سعی میکنم برگردم خود واقعیم باشم
قوی نباشم
خسته ام و گریه میکنم
زهره داد و بیداد زمان خودش
بعد میاد میگه والا منم این روزا رو گذراندم کسی هم نبود کمکم کنه
از این مسخره بازیا هم نبود