پدر مادر بودن خیلی کار سختیه
دلم به حال مامان بابام میسوزه
دو تا بچه دارند از زمین تا آسمون فرقشونه
چه جوری رفتار کنند
از اون ور من برام مهم نیست چی بخورم چی بپوشم
از اون اون متوقع هست و همش میگه لباس من کتاب من اتاق من
تا حالا میگفتم من با اون فرق میکنم
و زندگی خودمو کردم و بهش کار نداشتم
ولی اون کار داشت
همش با مقایسه خودش و من و توهین به خواسته ها و رفتارهای من روزگار جفتمون رو سیاه کرد
وارد حریم خصوصیم میشه
اگر یک چیز باب میلش نباشه همه چیز رو با خاکستر یه کی میکنه
مثل دیشب که از واکنش پسرعمه ام و زنش خوشش نیومد
گفت اون که خودش فلان.زنش تو فلان محیط بزرگ شده و ....
مامانم میگفت بابات خواسته هاش رو زیاد تامین نکن تو زندگی به مشکل میخوره
ولی مامان بابای من همیشه باهامون یکسان رفتار کردند.خدا شاهده.تو همه چی. ولی واکنش ما دو تا متفاوت بوده
یه چیز بگم دوست دارم برم دوباره تو لاک خودم
آخه کی تا حالا از مقایسه جون سالن سالم به در برده
ولی مثل فهمیدم همه از زهره میترسند که شد بریزه
اون که علنا تو چشم بابام به مامانش توهین میکنه
براش چی مهمه؟
همیشه و الان هم هزارتا دلیل میارم واسه رفتارش
نمیدونم کار درستیه یا نه
من هرکسی هرکاری کنه اشکال نداره و هزارتا دلیل پشتشه
ولی من نباید اشتباه کنم
اگرم کردم باید درست کنم