شب یلدا 2

درسته زهره هر کاری کنه پر سر و صداست

ولی من کارامو بی سر و صدا میکنم

حرف نزنم اگر بزنم اساسی میزنم و از ته وجود

الان از دست بابام عصبانیم

دلم میخواد بهش بگم اگر دوست داری لج کنی و حال همو بد کنیم بگو تکلیفم مشخص کنم الکی انرژی نذارم باهاتون حرف بزنم

سکوت کنم باور میکنید چه قدر سکوت خوبه

طرف مقابلت داره خودشو میکشه تو ارو می

زهره داد و بیداد  میکنه و من فقط نگاهش میکنم میگه دیگه چی

واقعا این کارو میکردم که کامل حرفاشو بزنه و من گوش کنم

من بدترین لحظات زندگی رو گذروندم نمیدونم چرا این نقطه اینجوری شدم

شاید به خاطر اینه که خستم و زور زوری دارم ادامه میدم

شاید به خاطر این که زیادی تو عمرم برا ادما انرژی گذاشتم

همیشه بخندم همیشه اروم باشم همیشه منطقی رفتار کنم همیشه همه سعیمو بکنم و بد متهم بشم به اینکه لجبازی میکنم

میدونی هنوزم دارم میترسم که مینویسم

خسته ام از این که همیشه آدمارو درک کردم جز خودم

اگر الان خودمو درک میکردم اولین کاری میکردم واسه خودم گریه میکردم

میدونی اشکام چه جوری میاد مثل زمانایی که حال مامانم بد میشد و از گوشه چشش  اشک میومد

خودم میدونم اصلا بلد نیستم بنویسم

مینویسم شاید بتونم به خودم کمک کنم

ثانیه به ثانیه به خودم میگم

زهرا بشین استراحت کن بعد میگم اگر بشینم دیگه نمیتونم پاشم.باید از لحظات سخت بگذری

نمیدونم چه کار باید بکنم