من
چرا راحت ادما خنجر میزنند
من تازه سعی میکردم قوی نباشم و بتونم رو ادما تکیه کنم
از پشت بهم خنجر زدند
بابام میگه نمیدونم شما نمیفهمید که نباید اعتماد کرد
زهره هم همینجور آسیب خورد از دوستانش
تو که با کسی درد و دل نمیکنی
گفتم نمیشه که اون روز خودش حصار بکشه
گفت تو عمرت به هیچ مردی اعتماد نکن
از ظهر حالم بده
کل زندگیم رو نابود کرد یک دوست
هیچ وقت به دوست خودتون نامردی نکنید به خاطر منافع خودتون
نابود میشه
هم اعتمادش هم خودش
تو زندگی دیگه نمیتونه به کسی اعتماد کنه
روز و شبش میشه سیاه