سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مامانجون

مامان جون میدونی شنبدم خیلی در حق من ظلم کردی؟

تا چندین سال پیش واقعا حالم بد بود زمانی که یاد خاطره پفک میفتادم

الان دبگه حالم رو بد نمیکنه

ولی خدا شاهده هیچ وقت رفتار بدی با شما یا کس دیگه نداشتم

منم دوست داشتید نسبت به زهره

ولی دخترعمه ام رو بیشتر دوست داشتید

پشت پام گرفت و سفت شد.

میدونی من خاطره از سفت شدن پشت پا چی دارم

مادرم با اتو وقتی پشت پاش سفت میشد، عضله هاش رو گرم میکرد

میترسم مثل مامانم بشم

چون من از بچگی دنبال مامانم بودم که کمکش کنم و رفتارهای ایشون رو پیدا کردم

مامان بزرگ یه جا دیگه هم رو زند گی من تاثیر گذاشتی

شما و خواهرت

چه قدر بچه سبزه و لاغر مردنی

الان هم دلم رو شکوندید

وقتی گفتید گفتی به یکی دیگه که زهرا چاق هست الان لاغر می پسندند

دختر داییم هم به خواهرتون گفت وقتی بچه بود و اون حرف ها رو میگفتند یادتون هست

تپل بودنم اذیتم میکنه

از یک سنی به بعد فقط سس خوردم که چاق شم

اشک از گوشه چشام میاد پایین

انگار وقتی چیزی قلبم رو زخم کرده

خونش از چشام میاد بیرون

چه قدر دردناک بود حرف هاتون

دارم سعی میکنم زهرای واقعی رو پیدا کنم

نه اون که بقیه میخواند باشه

میترسم همه چیز برگرده به عقب

لحظات بد بچگی

اشک تمساح

بد شدن حال مامانم

مسخره شدنم

همه ی اینا درد

که دونه دونه صورتم رو داره خیس میکنه

من دختر حساسی هستم درسته الان گریه نمیکنم ولی بدنم واکنش نشون میده

هیس