سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من

همونایی که مامانم صبح و بعد از ظهر بهشون اصرار که بیاند

منم به مامانم گفتم چزا اصرار میکنی

یه سه ساعت قبل مامانم زنگ زد و دوباره بهشون گفت میاید؟

گفتند نه نمیایم

اومدند

دیدم مامانم تو آشپزخونه داره کار میکنه

رفتم کمک

ولی زهره نشسته بود

همش تو ذهنم اینه که من کار اشتباهی کردم ؟

گفتند که گفتم که نمیایم که به زحمت نیفتید

رفتند واحد رو به رو استراحت

برا شام میاند

زهره گقت شام الان آماده است من بخورم و بخوابم

مامانم گفت بله

منم گفتم منم با زهره می خورم

مامان و بابام گفتند زشته

بابام به مامانم گفت دوباره بدون اطلاع اومدند

مامانم گفت یه ساعت پیش زنگ زدم، گفتند نمیاند

بابام گفت اشکال نداره

مامانم گفت نمیشه که کاری نکنم

من گفتم چرا میشه.

قبل از این که برتر گفتند خونه آجی یه نیمرو می خوردیم. راضی به زحمت نیستیم

گفتم خب هیچی اضافه نمیکردم

گفت چیزی اصابه کردم

نمیشه که چیزی بهشون ندم

من پاشدم اومدم تو اتاق

عصبی ام