فشار
خیلی سخته برای یه ادم که همیشه سکوت کرده
الان داره حرف میزنه
جلوی 3 نفر واسه
تحمل یکیش هم سخته
این که هی مامانم رو از رابطه من و زهره بیروم کنم و مامانم از یه در دیگه وارد میشه
این که بابات مثل همیشه با اسم اخلاق و هزارتا چیز دیگه بخواد جلوی دعوای م ارو بگیره و آخرش هم سردرد و قهر
من یه عمر سکوت کردم ولی مساله حل نشد.باید یذارند ما دوتا خودمون مسالمون رو حل کنیم.
بعد سر ظرف شستن هر روز هر روز مصیبت و احساس مصیبت دارم
این که هر لحظه نگرا نم ماما نم بگیره
این که زهره هنوز اسمش رو سر من خالی مسکته با مقایسه اش با من و تحقیر کردن من
این که دم از بچگی زهره نفهمیده اون خواهر من که مامان بابای من
الان که دارم مینویسم باز هم میترسم