سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ارزو

دیشب معده درد خیلی اذیتم میکرد

ولی دلم نمی خواست بگم

میدونی همه چیز مثل طناب تو هم پیچیده است

ولی سر نخ به یا جا وصبه مادرم

دلم میخواد گریه کنم ولی نمیتونم

کاشکی این اشکا میومد و من ارو م میشدم

دلم تنگ شده برای کودکیم

میدونی بچه بودم به مامانم چی گفتم

این که بهترین زمان زندگیم زمانی بود که حالم خیلی بد بود و ردپای مامانم خوابم برو

یه اشک چکید روی جزوه ام

چون من نگران مامانم

مامانم نگران من

من مریضیم قائم میکردم

بعد زهره به من میگفت خودتو لوس میکنی

اونم عصبانی بود

از توجه مامانم به من

به اونم توجه داشت ولی فکر کن دو تا بچه داری

یکیش با کوچکترین چیزی داد و بیداد و گریه راه میاندازه

ولی اون یکی اگرم بمیزه صداش در  نمیاد

توجه مامانم باعث میشد من بیشتر قائم کنم

و اون بیشتر توجه کنه

 

این خاطرات برای من درد داره

خیلی درد داره

 

میدونی چی بیشتر از همه داره این که من نفهمیدم آرزو چیه

این سوالی که همیشه تو ذهنم بود آرزو چیه؟