سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دعوا

الان با زهره دعوام شد

همه به من میگند هیس

به اونم میگند هیس

ولی چون من گوش میدم

همیشه نیاز ها و خواسته های من زیر پا له شده

من گریه نکنم

ولی اون حق داره داد بزنه

من باید بگم چشم

ولی اون کار خودش رو انجام بده

بعد من میشم دست و پا چلفتی

وابسته

دلم میخواد یه بلیط بگیرم برم شهر دیگه

جایی که هیچ کس رو نشناسم

ارتباط با آدما حالم رو بد میکنه

تقصیر منه

با آدما مشورت میکنم

بعد آدما به خودشون اجازه میدند تو هر مساله ای خودشون رو قاطی کنند

اون بیخود می کنه سر من داد بزنه

میگه ما تو خانوادمون تنگ نداشتیم

یه حرفی رو به بار میگند

گفتم فرض کن من خنگ

گفت من به ادماس خنگ کاری ندارم

گفتم کاری نداشته باش

من نمیخوام ازدواج کنم

من میخوام گریه کنم

دلم نمیخواد وقتی گریه میکنم آدما هی بگند چته

دوباره نزدیک عروسی و مهمونی هستیم و همه عصبانی هستند

اومدم اتاق دیگه که جلو بفیه دونه دونه اشک نریزم

فکر کنم پوسته قبلیم بهتر بود

این که سعی میکردم قوی باشم.اروم باشم.گریه نکنم

دوباره با گریه من مامانم تحریک میشه.زهره حسودی میکنه.بیشتر داد و بیداد میکنه.منو اذیت میکنه.

این دعوامونومثل دعوای بچمیمون هست

انگار برگشتم به عقب

این منم که دوباره تصمیم میگیرم دوباره سکوت میکنم به خاطر مادرم یا نه

هق هق گریه امانم نمیده