دعوا با زهره
من
من
از نوشتن میترسم
از حرف زدن میترسم
از قضاوت ها میترسم
از کژفهمی ها میترسم
من
مینویسم که بار روانی اتفاقات برام کمرنگ بشه
حرف که نمیزنم. اتفاق ها هم که میفته ارومم و میخوام بقیه رو هم اروم کنم.
در نتیجه فشار روانی زیادی تحمل میکنم.
تهدید
شکستن قلب
دانشمدا تحقیق کردند که پدیده ای به نام شکستن قلب وجود داره
هر دفعه که قلبم میشکنه انگار قلبم تیکه تیکه میشه
بد حرف زدن زهره
قبلم رو بد میشکونه
5 تیر
سالگرد مامانبزرگ
اومدیم شهرستان، سالگرد آجی
به خاطر کرونا مراسم نگرفتیم و خودمون اومدیم فقط
وقتی رسیدم دم خونه آجی، چشام پر از اشک شد و نمی تونستم برم بالا، دست دست کردم، تا خواهرم و بابام حرفشون تموم شه و اونا اول برند
اومدم بالا، یاد زمانی افتادم که میومد پیشوازمون
الان خواهرم وسایل رو جمع میکنه و من اصلا تحمل ندارم
اومدم تو اتاق که بخوابم، 24 ساعت هست نخوابیدم
صداهای جمع کردن اذیتم میکنه