سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ماجراهای من و مامانم

اینو میدونم که وقتی مامانم وارد یه مساله ای میشه من کلا خودمو میکشم کنار

انگار با وایسادم من و مخالفت کردن من حال مامانم بد میشه

مامانم برای من جلو صورتم یه تفمن گذاشته الان منو میکشه

وایسادن مقایل کسی که از همه دنیا بیشتر دوسش داری مگه امکان داره

 

الان خیلی حرام در میاد که آخر حرف مامانم میشه و من نمی رم

میدونی بعد سرچی خالی میکنم

چی نه کی

خودم

با انجام ندادم کارام

با هزارتا چیز

با انفعال یا اجتناب

اینجا هر جوری دلم میخواد مینویسم

یکی نمیاد هزارتا تحلیل بزنه که این حرف یعنی چی

چرا اینو اینجا گفای

مامانم

ولی مامانم

وقتی میگم  مامانم مطمئن باش خودم هم هستم

چون من یکی هستم کپی مادرم

یعنی کاری با خودم کردم که شدم به مامانم

برای کمک به مامانم

رفتم جلو بچه بودم

خروجی شده یکی مثل مامانم

یکی میگفت کسی که میره کمک

مثل آتش نشان ها

میدونه میتونه کمک کنه

و آخرش هم خارج میشه

خودش نمیره بسوزه

ولی من سوختم

الان هم بلد نیستم از وسط این آتیش چه جوری بیام بیرون

افتادم توی یه تله

نمیدونم اسم این تله چیه

تله وابستگی که هست

تله کمال گرایی

کنترل گری

اضطراب

لجبازی

 

مامانی خیلی دوست دارم